هر اندازه دانش انسان افزون گردد، توجّه وی نسبت به نفس خود، بیشترگردد و در ریاضت و اصلاح آن، کوشش بیشتری مبذول کند . [امام علی علیه السلام]
*** افشار ***
سید علی اندرزگو
یکشنبه 93 بهمن 12 , ساعت 2:7 عصر  
زندگینامه شهید سید علی اندرزگو
نویسنده : admin
یکشنبه, 12 مرداد 1393
بدون دیدگاه
18963

شهید سید على اندرزگو در رمضان سال 1318 شمسى در بازارچه گمرک خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. او پس از طى دوران کودکى و در پایان تحصیلات ابتدایى به سبب مشکلات معیشتى ، ترک تحصیل نمود و در یک کارگاه نجارى مشغول به کار شد. از آنجایى که سید على به علوم دینى علاقه و افرى داشت پس از بازگشت از کار روزانه به منزل ، تا پاسى از شب از چشمه فیاض این علوم بهره ها مى برد و نیز در مسجد هرندى دروس فقه و اصول مى خواند
شهید اندرزگو، در نوجوانى و سالهاى شکل گیرى شخصیتش با نواب صفوى آشنا شد. منش و شخصیت این روحانى مبارز در ذهن و ضمیر او اثرى ژرف گذاشت و فرایند این تاثیر روحى ، آشنایى با تشکیلات فدائیان اسلام و راه مبارزاتى آنها بود که در تعیین مشى مبارزاتى شهید اندرزگو نقش ‍ آفرین بود.

قیام 15 خرداد و شهید سید على اندرزگو

وى که در آن سالها به سلاح علم و ایمان ، خود را مسلح مى ساخت ، سرانجام با درک و لمس روح نهضت 15 خرداد به رهبرى امام خمینى ((ره )) در سن هیجده سالگى گام به عرصه مبارزه با رژیم پهلوى نهاد. شهید اندرزگو در جریان قیام 15 خرداد خود یکى از عاملین تظاهرات پرشور مردم بود که همان شب با اهداء کتابى از امام مورد تقدیر قرار گرفت پس از واقعه 15 خرداد در همین رابطه دستگیر و تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت ، و با این که در زیر شکنجه بیهوش شده بود، به سبب عزم خدادادى کوچکترین کلامى که بتواند شکنجه گران را به مقصودشان رهنمون سازد بر زبان نیاورد. پس از رهایى از زندان با شهید حاج صادق امانى و دیگر دوستانى که از سابق مى شناخت ارتباط برقرار کرد و تصمیم به مبارزه اى پیگیر و مسلحانه علیه رژیم شاهنشاهى گرفت و در راستاى این هدف وارد شاخه نظامى هیئت موتلفه جمعیتهاى اسلامى شد. و در همین زمان مساله ترور حسنعلى منصور نخست وزیر وقت مطرح گردید و او به همراه دیگر افراد شرکت کننده در این ترور، در مراسم تحلیف شرکت کرد و اولین نفرى بود که دست روى قرآن گذاشت و سوگند یاد کرد که تا آخرین قطره خون خود نسبت به نهضت و آرمانهاى اسلامى آن وفادار بماند

ترور حسنعلی منصور

اعدام انقلابى حسنعلى منصور با همکارى شهیدان محمد بخارائى ، رضا صفار هرندى ، مرتضى نیک نژاد و حاج صادق امانى جامه عمل پوشید. شهید اندرزگو که 19 سال بیشتر نداشت در این عملیات مسئولیت کند کردن اتومبیل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت ، تا شهید بخارائى بتواند با دقت عمل او را از پاى در آورد. وقتى که شهید اندرزگو با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکى مجلس از اتومبیل پیاده ، و عازم مجلس شد و همین امر فرصتى فراهم آورد که شهید بخارائى از این موقعیت به دست آمده ، استفاده کرد و خشم و نفرت ملت مسلمان ایران را با گلوله اى که شلیک کرد در گلوى او نشاند. ابراز کرد. پس ‍ از این حرکت ، شهید اندرزگو براى اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگرى در مغزش خالى کرد و بسرعت متوارى شد. و از آن بعد زندگى مخفى اختیار ولى هرگز خود را از مبارزه پس نکشید و بیش از پیش در این عرصه گام برداشت . او مخفیانه در قم زندگى و تحصیل علوم حوزوى را ادامه داد.

رژیم که از یافتن وى مایوس شده بود او را غیابا محاکمه و به اعدام محکوم کرد.

پس از مدتى که او و دیگر همرزمانش مشغول فراگیرى علوم حوزوى بودند، توسط ساواک شناسایى شدند. اما اندرزگو توانست فرار کند و خود را مخفیانه به عراق رساند و از نعمات وجودى امام ((ره )) از نزدیک استفاده ها ببرد؛ ضمنا هر وقت فرصتى پیش مى آمد با سخنرانیهاى پرشور خود در شنوندگان تاثیر بسزایى مى گذاشت و آنان را به تحرک وا مى داشت . شهید، در سال 1345 به ایران بازگشت و به قم رفت و مجددا سرگرم فعالیتهاى انقلابى شد که دوباره شناسایى گردید و ناگزیر به تهران آمد و در محله چیذر سکنى گزید.

Montage_of_Seyyed_Ali_Andarzgu

زندگی شهید سید على اندرزگو

در چیذر تحصیل علوم دینى و مبارزاتش را از نو و در بعدى دیگر آغاز کرد. در همین جا بود که ازدواج کرد و یکسال و نیم در یک اتاق اجاره اى با همسرش زندگى کرد. افراد زیادى به عنوان میهمان به منزل وى رفت و آمد مى کردند که بعدها معلوم شد، آنها سربازان واقعى آقا امام زمان (عج ) بودند و تحت آموزش وى قرار مى گرفتند. وى به مرور زمان بر وسعت فعالیتهاى انقلابیش افزود و براى این که شناسایى نشود منزلش را پس از مدتى عوض ‍ کرد.

فرار به افغانستان

در سال 1351 شمسى ، یکى از دوستان وى دستگیر، و در زیر شکنجه هاى طاقت فرسا به مواردى در رابطه با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک از سر نخى که به دست آورده بود، در صدد دستگیرى وى برآمد، اما او توانست مثل همیشه از دست ساواک بگریزد و به قم برود. در قم مجددا با نام مستعار و با ظاهرى دیگر، اتاقى اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروههاى مبارز مسلمان به برگزارى ارتباط پرداخت و براى آنها پول و اسلحه و مهمات و امکانات فراهم ساخت . بار دیگر ساواک موفق به شناسایى و محل زندگى او شد و این بار نیز وقتى به اتاق او ریختند وى از معرکه گریخت و با نامى دیگر و در لباسى مبدل ، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با حجت الاسلام عباس واعظ طبسى (تولیت فعلى آستان قدس رضوى ) تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانى از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند.

وى در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد و روح بلند او نتوانست دور از مبارزه باشد، لذا تصمیم به بازگشت گرفت و مخفیانه خود را به مشهد رساند.

سفر به سوریه و لبنان

در این دوران شهید اندرزگو، روزها با لباس مبدل و با نامهاى مستعار به شهرستانهاى مختلف مسافرت مى کرد و به فعالیتهاى تبلیغى مشغول مى شد و شبها نیز در نزد ادیب نیشابورى به توسعه معلومات مى پرداخت و همزمان ، طلاب دیگر را نیز از اطلاعات علمى و مبارزاتى اش بهره مند مى ساخت . او در مشهد چندین خانه عوض کرد و نیز پنهانى به سفر حج مشرف شد. در سفر دیگرى که عازم انجام عمره شده بود خود را به نجف اشرف رساند و به زیارت امام ((ره )) نائل و از انفاس قدسى این دریایى بیکران فیض ، نیرو گرفت . و سپس به سوریه و لبنان سفر کرد و بر تجربه هاى مبارزاتى خویش افزود.در لبنان با نماینده امام ((ره )) در سازمان الفتح تماس گرفت و ضمن دیدن تعلیمات نظامى طرز استفاده از سلاحهاى سنگین را فرا گرفت و مقدمات وارد کردن چنین اسلحه اى را به ایران تدارک دید.

تصمیم برای ترور محمدرضاشاه

سید پس از بازگشت به ایران همزمان با اوجگیرى انقلاب اسلامى تصمیم به نابودى شاه گرفت . لذا با یک برنامه 6 ماهه ، رفت و آمدهاى شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین ، هدف خود را پیاده کند، لیکن در این امر توفیق نیافت ، لذا دست به کار شد، تا به کمک شخصى در داخل کاخ سلطنتى به این مهم دست یابد که با رویداد شهادتش توفیق اجراى آن را از دست داد


نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
شهید سید مجتبی هاشمی
شنبه 93 بهمن 11 , ساعت 9:42 عصر  
زندگی نامه شهید سید مجتبی هاشمی

سید مجتبی هاشمی (13 آبان 1319-28 اردیبهشت 1364 در تهران)، نخستین فرمانده کمیته انقلاب مرکزی تهران، و فرمانده گروه فداییان اسلام در طول جنگ ایران و عراق بود. وی سرانجام در 28 اردیبهشت 1364 در خیابان وحدت اسلامی (شاپور سابق)، تهران توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق مورد سوء قصد قرار گرفت و کشته شد.

زندگی‌نامه

در 13 آبان 1319 در محله شاپور تهران به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده بود و در جوانی به سبب ظاهر، نظر هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد، به طوری که در سال 1338 به عنوان زیباترین جوان ایران شناخته شد. او برای استخدام به ارتش شاهنشاهی رفت اما جو حاکم بر ارتش را مناسب حالش نمی‌بیند و از آنجا بیرون ‌آمد و به شغل آزاد روی آورد. او که در کنار کار، به ورزش‌های باستانی و کُشتی نیز مشغول بود، در سال 1342 به هیئت‌های مذهبی پیوست و بارها به دلیل مبارزاتش، توسط نیروهای ساواک تحت تعقیب قرار گرفت.وی دارای تحصیلات متوسطه بود. سید مجتبی متاهل، دارای دو فرزند و در تهران سکونت داشت.

دوران مبارزه

 

سیدمجتبی هاشمی 1338

سید مجتبی، قبل از انقلاب اسلامی، ازدواج کرد و با آغاز مبارزات مردم علیه شاه، کم کم زندگی‌اش رنگ و بوی سیاسی گرفت تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید. در زمان ورود امام خمینی جزو نخستین افراد حلقه محافظان او در کمیته استقبال قرار می‌گیرد؛ وی بعد از پیروزی انقلاب، جزو یکی از مؤسسین کمیته انقلاب اسلامی منطقه 9 بود.

او از سوی خلخالی مأمور به شناسایی و دستگیری ضد انقلاب شد و با آغاز غائله ضد انقلاب در غرب کشور، به پاوه رفت و اینجا بود که پایش به جنگ باز شد و با آغاز رسمی جنگ، جزو نخستین افرادی بود که خود را به جبهه‌های جنوب‌ رساند. اما در این مسیر حدود 80 نفر از بچه‌های انقلابی را که از اعضای بیرون زده از ارتش پیش از انقلاب، اعضای ستاد مبارزه با مواد مخدر و کمیته انقلاب اسلامی سابق بوده‌اند را نیز با خود همراه کرد.

یک بار خواست با نیروهایش به جبهه برود که اتوبوس پیدا نمی‌کند. موضوع را به خلخالی اطلاع دادند، وی می‌گوید خود را با دو اتوبوسی که با آنها مواد مخدر حمل می‌شده و الان توقیف است، به جبهه برسانید و بعد که به مقصد رسیدید، راننده را آزاد کنید.

سید مجتبی هاشمی در سال 1359 گروه ضربتی بنام گروه فداییان اسلام را تشکیل داد و تا سال 1361 و شکست حصر آبادان، بیش از 10 هزار نفر نیروی مردمی از سراسر کشور در قالب فداییان اسلام به فرماندهی او وارد جنگ شدند.


پس از شروع جنگ ایران و عراق، ستاد این گروه در هتل کاروانسرای آبادان شکل گرفت و او و همرزمانش، در مقاومت 32 روزه این شهر، با امیر منوچهر کهتری ایستادگی کردند. در صفحه 254 از جلد پانزدهم «صحیفه امام» و در نامه تشکر خمینی از فرماندهان ارتش و سپاه در شکست حصر آبادان، از گروه فداییان اسلام قدردانی شده‌است.

سید مجتبی، در این مدت در دو محور عملیاتی، زیر پل خرمشهر و جبهه ذوالفقاریه آبادان با تشکیل دو خاکریز به عنوان خط اول (الله) و خط دوم (علی) نیروها را سازماندهی کرد و به مدت یک سال در سرما و گرمای بالای 50 درجه با کمترین امکانات و تحمل رنج و مشقت زیاد، توانست سدی مقابل ماشین مجهز جنگی ارتش صدام ایجاد کند و با همرزمانش 300 شهید و 400 جانباز تقدیم اسلام و ایران کرد.

ترور

سید مجتبی هاشمی و خانواده‌اش بارها از طرف مجاهدین خلق، تهدید به مرگ شده بودند اما سید لحظه‌ای از عزم خود برای یاری رساندن به جبهه‌ها فروگذار نکرد. او بعد از مدتی از جبهه‌ها برگشت و مغازه لباس‌فروشی‌اش را دوباره دایر کرد.

هاشمی، در زمانی که در عملیات ثامن‌الائمه(ع) یا شکست حصر آبادان حضور داشت مورد هدف چندین عملیات تروریستی ناکام از سوی مجاهدین خلق قرار گرفت.

بالاخره، بعد از پخش اعلامیه‌هایی که در آن نام سیدمجتبی و چند تن دیگر از بچه‌های فداییان اسلام به نام افرادی که توسط مجاهدین خلق اعدام خواهند شد،‌ ذکر شده بود، عاقبت در آستانه ماه مبارک رمضان سال 1364 شهید سید مجتبی هاشمی، از پشت سر هدف گلوله‌ تیم های ترور مجاهدین خلق قرار گرفت و به شهادت رسید.

مصطفی چمران و مجتبی هاشمی تنها فرماندهان جنگ‌های نامنظم در ایران بودند.


نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
اعترافات قطب زاده
دوشنبه 93 بهمن 6 , ساعت 1:31 صبح  

متن کامل اعترافات صادق قطب?زاده درباره براندازی نظام و ترور امام (ره)

فرهنگ > کتاب - من یکی از دوستانی که در منزلی بغل منزل امام داشت، معرفی کردم...گفتند که محل بسیار مناسبی است برای انفجار...دو هفته قبل از دستیگری من آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آن‌جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل آن منزل.

گروه کتاب خبرآنلاین - مطالعه کتاب آن هم در ایام نوروز، شاید برای خیلی از ایرانی ها، کار جالبی نباشد خاصه وقتی که سفر، دیدوبازدید و تلویزیون عزیز، وقتی برای مردم نمی گذارد ولی به هر حال اگر هوای مطالعه مفید و آموزنده و ملاقات نوروزی با یار مهربان به سرتان زد، با ما همراه شوید...

 

خاطره خوانی مسئولان ابتدای انقلاب با توجه به توطئه ها و اتفاقات تلخ روزهای ابتدایی انقلاب، از آن جهت شیرین است که بازخوانی تاریخ پر التهابی است که شاید این روزها هم مددی باشد برای برخی گره های داخلی در کشور...«خاطره ها» اثر آیت الله ری شهری در 3 مجلد از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده که جلد اول آن شامل خاطرات او از آغاز تا پایان ماجرای آیت الله شریعتمداری است. خاطرات دوران مسوولیت ری شهری در مقام حاکم شرع دادگاه های انقلاب، ریاست دادگاه های ارتش، وزارت اطلاعات و دادستانی انقلاب.

ری شهری در ابتدا از خانواده و تحصیل و ازدواج سخن گفته و سپس با اشاره به رخدادهایی که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد وارد دورانی شده است که مسوولیت هایی را در آن دوران بر عهده گرفته است. این مطالب تا فصل سیزدهم کتاب را به خود اختصاص داده است. فصل چهاردهم کتاب به خاطرات دوران ریاست دادگاه های انقلاب اسلامی ارتش و فصل پانزدهم خاطراتی از امام راحل است. در فصل شانزدهم به شرح کودتای نافرجام نوزه اختصاص یافته و طی 65 صفحه رخدادهایی مربوطه را با توجه به اسنادی که در اختیار ایشان بوده شرح داده است. از آنجا که وی در این زمان ریاست دادگاه ارتش را داشته است، اطلاعات دقیق، تفصیلی و در شرح ماوقع بسیار حساس است. ماجرای فرار بنی صدر، خاطراتی از انفجارهای مهم نیمه تیرماه تا شهریور 60 و نیز خاطراتی از آغاز جنگ فصل های هفدهم تا نوزدهم را به خود اختصاص داده است.

شاید در میان فصول کتاب جدی ترین آنها فصل بیستم و بیست و یکم باشد. فصل بیستم به توطئه قطب زاده و جریانهای مربوطه تا اعدام او مربوط می شود. در این بخش متن کیفر خواست قطب زاده و دفاعیات وی و رای دادگاه به تفصیل آمده و از این جهت می توان گفت اسناد تازه ای انتشار یافته است. فصل بیست و یکم که بیش از 90 صفحه را به خود اختصاص داده مطالبی است که وی در باره آیت الله شریعتمداری نوشته است.

 

خبرآنلاین بخشی از کتاب را که مربوط به متن مصاحبه‌ صادق قطب‌زاده بعد از دستگیری است و از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید، برای کاربران گرامی خود منتشر می کند، این متن در تاریخ  2/1/1361 در روزنامه کیهان منتشر شده است:


شما ضمن معرفی خود، علت دستگیری‌تان را بیان کنید.
- من صادق قطب‌زاده هستم و علت دستگیری من در رابطه با برنامه‌ای بود که به نام برنامه‌ی براندازیست که من سعی می‌کنم همین برنامه را و انگیزه‌هایش را [با] جمع‌بندی که فعلاً به آن رسیدیم، یکی پس از دیگری عنوان کنم.
از مدتی قبل، حدود 3 ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفتگویی پیرامون تحلیل ما از مسائلی که فعلاً در کشور ما می‌گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه‌نظرهایی داشتم و آن‌ها هم به هم‌چنین. بعد از قبول نقطه‌نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفتگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد و بر اساس این، بحث اول آن‌ها صحبت از محاصره بود و آن‌ها درباره‌ی محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آن‌ها دادم. یک نقشه‌ عادی بود. آن‌ها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن‌جا را ببینیم. آن‌ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن‌جا منزلی بغل منزل امام داشت. معرفی کردم و این‌ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم، صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار. گفتند خیلی خوب انفجار چه و بحث راجع به انفجار و محل صورت گرفت. چگونه و چه نوع. هفته‌ بعد آن [کسی] که، دو هفته قبل از دستیگری من بود آمدند و گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته که آن‌جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل آن منزل.


هدف چه بود؟
- هدف از بین بردن همه‌ سران حکومت من جمله امام. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم. یکی مسأله‌ آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله‌ اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم که چکار می‌شود کرد و «نه» نگفتم. آن‌ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته‌ بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه‌ کوبیدن آن‌جا باشد و هم به حالت خونخواهی امام، بقیه کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند و قرار شد که آن‌ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم‌نهایی در این زمینه گرفته شود. فی الواقع، من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه‌ نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام، جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیه‌ نقشه مثل گرفتن مراکز سپاه، کمیته، رادیو تلویزیون، محاصره‌ جماران، من کاملاً موافق بودم.

این نقشه‌ای بود که در واقع انجام شد و عملی شد، یعنی تا آن مرحله، ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی دربیاید دستگیر شدیم.


چگونه می‌خواستید مواد منفجره را به جماران ببرید؟
- صحبت از این شد که می‌شود مواد منفجره را برد. صحبت از این بود که توسط مصالح ساختمانی که به آن‌جا می‌رود [برده شود] این آقایی که یکی از این افسرهاست گفت: من متعهد می‌شوم که از طریق مصالح ساختمانی، مواد منفجره را به داخل منزل ببرم، ولی خود او هم بعد از مدتی اصولاً به این نتیجه رسیده بود که فقط راهش کوبیدن از دور است و از نزدیک امکاناتش بسیار ضعیف است.

در این رابطه آیا قرار بود اسلحه‌ای هم از خارج آورده بشود؟
- نخیر، در این رابطه ابداً به این صورت نبود، به دلیل این که بین طرح این مسأله و اجرایش بیشتر از حداکثر دو هفته نبود؛ بنابراین امکان این‌که اسلحه از جایی بخواهد وارد بشود، بر این منظور نبود.

پس در رابطه با چه بود؟
- این‌ها مدتی قبل گفته بودند به من، اولاً اسلحه و مهمات، همه نوع چیز دارند خودشان و احتیاجی ندارند، ولی مدتی قبل، در حدود مثلاً یک ماه و خورده‌ای قبل، سؤال کردند از من که، یعنی یک لیست کوچکی را به من دادند. تعداد اسلحه محدودی، که ما این‌ها ار می‌خواهیم. من هم گفتم سعی می‌کنم آن‌ها را تهیه بکنم و این‌ها را فرستادم برای خارج از کشور، ولی عملاً امکان تهیه‌اش به علت نبودن پول نبود.

با چه کسی تماس گرفتند و در خارج از کشور قرار بود چه کسی هماهنگ بکند؟
- مسأله‌ رابطه با خارج از کشور، خودش یک بحث دیگریست.


آن بحث را خواهیم کرد منتها در این رابطه‌ مشخص، این هماهنگی و ارتباط با اسلحه در خارج با چه نیرویی قرار بود انجام بشود و شما از کی خواستید؟
- من فقط به یکی از دوستانم آقای بیلران، لیست را فرستادم و گفتم آیا می‌شود این‌ها را تهیه کرد و او گفت: اگر پول باشد امکان تهیه‌اش، توسط دلال‌ها هست که اصلاً پولی نبود و اصلاً تهیه هم نشد.

در این طرحی که در ذهن شما بود، چگونه ممکن بود شخص امام سالم بماند و دیگران در طرح انفجار از بین بروند؟
- بله، مسأله در همین بود که عرض کردم چون بحث انفجار در آن‌جا در آخر سرش، به صورت کوبیدن آن‌جا بود. مسأله‌ جان امام در [خطر] بود من به اعتبار عاطفی خودم حاضر نبودم که زیربارش بروم و تصمیم داشتم مخالفت کنم.

شما چه مقدار پول در اختیار این گروه قرار دادید؟
- والله من در بازجویی‌هایم مفصل به منابعی مالیم باشند، گفتم من در مجموع دو میلیون و دویست و پنجاه هزار تومان در اختیار این گروه گذاشتم و پانصد هزار تومان در اختیار آن دو سه نفری که در روزهای آخر دیده بودمشان. این مجموعه پولی بود که من در اختیار آن‌ها گذاشتم.


آیا شما طرح براندازی نظام جمهوری اسلامی را با نیروها و شخصیت‌های مذهبی یا مراجع در میان گذارده بودید؟
-  نیروهایی که وجود نداشتند، در بین مراجع فقط با واسطه با شخص آیت الله شریعتمداری، مسأله در میان گذاشته شده بود، البته توجه می‌کنید من مدت یک سال و خورده‌ای است که اصلاً مسافرتی به هیچ‌جا نکردم، من جمله به قم؛ بنابراین شخصاً تماس نداشتم، ولی [با] دو واسطه‌ای که صحبت شده بود با ایشان، من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب، مسأله‌ اصل براندازی به نظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل، یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آن‌جا و صحبت کرده بودند با ایشان، با آیت‌الله شریعتمداری و در مجموع، برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانه‌ای بود، با کل مسأله. بعد وقتی که حجت الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت الله شریعتمداری در میان بگذارد و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم. آقای [عبدالرضا] حجازی هم با آیت الله شریعتمداری آن‌طوری که به من گفتند مسأله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه، کاری نمی‌توانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید می‌کنم و اقدام می‌کنم. این ماجرا گذشت. مجدداً بحث دیگری با آقای حجازی شد و آقای حجازی مجدداً رفتند و دفعه‌ دوم که برگشتند گفتند که بحث همان است ولی آیت الله شریعتمداری یک مقدار زیادی ترسیدند. این ماجرا که مربوط به یک ماه و نیم قبل است، گذشت تا مجدداً آقای مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک، دو روز بعدش، آقای مهدوی پولی هم در حدود پانصد هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من باب خرید منزل از آیت الله شریعتمداری گرفتم و این در مجموع رابطه‌ای بود که بود و به نظر من و به نقل قول از این دو واسطه، چون همان‌طوری که گفتم من خودم در جریان نبودم و با ایشان صحبت نکردم. ایشان در جریان کل قضایا بودند.


آقای عباسی هم در جریان بودند؟
- آقای عباسی، من خودم آقای عباسی را مدت یک سال و خورده‌ای است که ندیدم، ولی استنباط من این است که بیانات این آقایان این بود که احتمالاً در جلساتی که این‌ها داشتند آقای عباسی هم حضور داشته است.

آقای عباسی در چه رابطه‌ای با آقای شریعتمداری بوده‌اند؟
- آقای عباسی داماد آیت الله شریعتمداری هستند و قاعدتاً این موضوعی که شخص آقای عباسی در جریان بوده‌اند یا نبوده‌اند را [باید] از آن دو نفر آقایان سؤال کرد، چون آن‌ها در جریان این بودند که این‌ها در جلسه بوده‌اند و یا نبوده‌اند؛ ولی من چون خودم آقای عباسی را ندیده‌ام و خودم آیت الله شریعتمداری را ندیده‌ام، بنابراین نمی‌توانم بگویم که این‌ها هم بوده‌اند و یا نبوده‌اند و آن آقایان روشن خواهند کرد که ایشان هم در جریان بوده‌اند و یا نبوده‌اند. به هر حال در این پایان، وضعی که به وجود آمده و این در واقع مشکلی که برای من ایجاد شده من قبلاً هم عرض کردم که قصاصش را با نهایت میل می‌پذیرم.

آخرین جلسه‌ای که سید مهدی مهدوی با شریعتمداری داشت کی بود و این جلسه چه نتیجه‌ای داشت؟
- در حدود یک هفته قبل از دستگیری من و نتیجه‌ای که ایشان به طور مجمل گفت، چون وقت زیادی نبود و چند دقیقه‌ای بیشتر ندیدمشان، این بود که همان طوری که قبلاً عرض کردم، ایشان بعد از این که اگر عملی انجام بگیرد ایشان بعد از پیروزی تأیید کامل می‌کند...


نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
پاسخ به اعتراضات
یکشنبه 93 بهمن 5 , ساعت 11:39 عصر  

پاسخ به اعتراضات

20

پاسخ سوالات در قسمت مربوطه درج شده است و شما میتوانید پاسخ های خود را بررسی نمایید.

اگر درخواست پاسخ جداگانه و تشریحی را دارید در قسمت "نظرات دیگران " ( پائین صفحه سمت چپ ) اعلام نمایید تا توضیحات لازم در مورد پاسخ های شما داده شود.

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
To the Youth in Europe and North America
یکشنبه 93 بهمن 5 , ساعت 7:52 عصر  

letter

 In the name of God, the Beneficent the Merciful

To the Youth in Europe and North America,

The recent events in France and similar ones in some other Western countries have convinced me to directly talk to you about them. I am addressing you, [the youth], not because I overlook your parents, rather it is because the future of your nations and countries will be in your hands; and also I find that the sense of quest for truth is more vigorous and attentive in your hearts.

I don’t address your politicians and statesmen either in this writing because I believe that they have consciously separated the route of politics from the path of righteousness and truth.

I would like to talk to you about Islam, particularly the image that is presented to you as Islam. Many attempts have been made over the past two decades, almost since the disintegration of the Soviet Union, to place this great religion in the seat of a horrifying enemy. The provocation of a feeling of horror and hatred and its utilization has unfortunately a long record in the political history of the West.

Here, I don’t want to deal with the different phobias with which the Western nations have thus far been indoctrinated. A cursory review of recent critical studies of history would bring home to you the fact that the Western governments’ insincere and hypocritical treatment of other nations and cultures has been censured in new historiographies.

The histories of the United States and Europe are ashamed of slavery, embarrassed by the colonial period and chagrined at the oppression of people of color and non-Christians. Your researchers and historians are deeply ashamed of the bloodsheds wrought in the name of religion between the Catholics and Protestants or in the name of nationality and ethnicity during the First and Second World Wars. This approach is admirable.

By mentioning a fraction of this long list, I don’t want to reproach history; rather I would like you to ask your intellectuals as to why the public conscience in the West awakens and comes to its senses after a delay of several decades or centuries. Why should the revision of collective conscience apply to the distant past and not to the current problems? Why is it that attempts are made to prevent public awareness regarding an important issue such as the treatment of Islamic culture and thought?

You know well that humiliation and spreading hatred and illusionary fear of the “other” have been the common base of all those oppressive profiteers. Now, I would like you to ask yourself why the old policy of spreading “phobia” and hatred has targeted Islam and Muslims with an unprecedented intensity. Why does the power structure in the world want Islamic thought to be marginalized and remain latent? What concepts and values in Islam disturb the programs of the super powers and what interests are safeguarded in the shadow of distorting the image of Islam? Hence, my first request is: Study and research the incentives behind this widespread tarnishing of the image of Islam.

 

My second request is that in reaction to the flood of prejudgments and disinformation campaigns, try to gain a direct and firsthand knowledge of this religion. The right logic requires that you understand the nature and essence of what they are frightening you about and want you to keep away from.

I don’t insist that you accept my reading or any other reading of Islam. What I want to say is: Don’t allow this dynamic and effective reality in today’s world to be introduced to you through resentments and prejudices. Don’t allow them to hypocritically introduce their own recruited terrorists as representatives of Islam.

Receive knowledge of Islam from its primary and original sources. Gain information about Islam through the Qur’an and the life of its great Prophet. I would like to ask you whether you have directly read the Qur’an of the Muslims. Have you studied the teachings of the Prophet of Islam and his humane, ethical doctrines? Have you ever received the message of Islam from any sources other than the media?

Have you ever asked yourself how and on the basis of which values has Islam established the greatest scientific and intellectual civilization of the world and raised the most distinguished scientists and intellectuals throughout several centuries?

I would like you not to allow the derogatory and offensive image-buildings to create an emotional gulf between you and the reality, taking away the possibility of an impartial judgment from you. Today, the communication media have removed the geographical borders. Hence, don’t allow them to besiege you within fabricated and mental borders.

Although no one can individually fill the created gaps, each one of you can construct a bridge of thought and fairness over the gaps to illuminate yourself and your surrounding environment. While this preplanned challenge between Islam and you, the youth, is undesirable, it can raise new questions in your curious and inquiring minds. Attempts to find answers to these questions will provide you with an appropriate opportunity to discover new truths.

Therefore, don’t miss the opportunity to gain proper, correct and unbiased understanding of Islam so that hopefully, due to your sense of responsibility toward the truth, future generations would write the history of this current interaction between Islam and the West with a clearer conscience and lesser resentment.

Seyyed Ali Khamenei
21st Jan. 2015

منبع: khamenei.ir

 

  • بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم
    به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی

    حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که درباره‌ی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده می‌انگارم، بلکه به این سبب که آینده‌ی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقت‌جویی را در قلبهای شما زنده‌تر و هوشیارتر می‌یابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند. سخن من با شما درباره‌ی اسلام است و به‌طور خاص، درباره‌ی تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متأسّفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراس‌های» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، می‌بینید که در تاریخنگاری‌های جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانه‌ی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از برده‌داری شرمسار است، از دوره‌ی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگین‌پوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزی‌هایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.

    این به‌خودی‌خود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشته‌های دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه‌ی برخورد با فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، از شکل‌گیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟

    شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه‌ی مشترک تمام آن سودجویی‌های ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراس‌افکنی و نفرت‌پراکنی، این‌بار با شدّتی بی‌سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه‌ی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه‌ی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواسته‌ی اوّل من این است که درباره‌ی انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.

    خواسته‌ی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریست‌های تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟

    من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس به‌صورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسش‌های جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّت‌پذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسوده‌تر به نگارش درآورند.

    سیّدعلی خامنه‌ای
    1393/11/1

 


نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
امتحان
چهارشنبه 93 بهمن 1 , ساعت 12:8 صبح  

k

برای کسب نمره بالا در امتحان موارد زیر را جدی بگیرید
معمولا افراد هنگام مطالعه تمرکز ندارند و ذهنشان به جاهای دیگر میرود
ولی با حضور در کلاس درس و صحبتهای استاد و دانشجویان
بیشتر در جو درس قرار میگیرید.
دقت نمایید استاد روی کدام موضوعات حساس است و تاکید بیشتری دارد،
زیرا احتمال سوال امتحان بودن بیشتر است
بسیاری از موضوعات فقط برای یک بار شنیدن
و دانستن مناسب است و تاکید زیاد ندارد
با استفاده از تلفن همراه و صحبت نمودن و ورود و خروج از کلاس
تمرکز دیگران را برهم نزنید
***********************************
***************************
*********************
****************
***********
*******
****
*
a

توصیه میشود موقع امتحان انجام شود

1- با ذکر نام خدا و توکل شروع کنید

2- خط خوش بسیار موثر است و نباید چشم مصحح را خسته کند . چه بسا پاسخ درست شما خوانده نشود و نمره را از دست بدهید

3- سوالها را به ترتیب ، پاسخ دهید تا موجب نارضایتی مصحح نشود

4- پاسخ ها را از هم تفکیک کنید و فاصله ای قرار دهید تا از هم تشخیص داده شوند

5- خواندن سوالات در ابتدای امتحان ، هم استرس را کم میکند و هم ممکن است پاسخ صحیح را در نوع سوالات بعدی بیابید

 

nnn

توصیه میشود موارد زیر رعایت شود


1- از نوشتن مطالب اضافه خود داری کنید زیرا زیاد نوشتن به منزله زیاد دانستن نیست و تصور میشود که برای بیان همه مطالب است تا اتفاقی پاسخ صحیح بدست آید

2- اگر پاسخ بیان چند مورد است ، آنها را پشت سر هم  و در یک سطر ننویسید بلکه شماره گذاری نموده و هر کدام را در یک سطر بنویسید

3- از نوشتن بصورت ریز و زیر هم بپرهیزید تا درست خوانده شود

4- بسیار مشاهده شده که تقلب از روی دست فرد کناری ، فرد را به اشتباه انداخته و پاسخ غلط را ثبت نموده است

5- از نوشتن سریع و ترک جلسه خودداری کنید زیرا توضیحات و رفع ابهامات توسط استاد در جلسه امتحان بسیاری از مبهمات را رفع میکند

 

********************************************

 

نمودار

 



نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
دیدگاههای نو
سه شنبه 93 دی 23 , ساعت 10:48 عصر  

دیدگاههای نو در جغرافیای شهری

 


نوشته شده توسط dr_afshar@ | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره وبلاگ

*** افشار ***

dr_afshar@
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 41 بازدید
بازدید دیروز: 124 بازدید
بازدید کل: 296486 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

آزاد اسلامشهر [82]
آزاد پرند [41]
آزاد رباط کریم [36]
آزاد شهریار [552]
آزاد صباشهر [863]
آزاد صفادشت [52]
آزاد قدس [46]
آزاد ملارد [540]
پیام نور اسلامشهر [31]
پیام نور ملارد [25]
پیام نور شهریار [16]
پیام نور پرند [14]
پیام نور بهارستان [26]
سما اسلامشهر [21]
سما اندیشه [21]
[آرشیو(18)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
افشار[7] . شهریار[3] . شهید[3] . دفاع مقدس[3] . دانشگاه[3] . ملارد[2] . دکتر افشار[2] . قدس[2] . قرآن . مبانی . مرضیه . معصومی . سرباز . سردار سلیمانی . سلیمانی . صباشهر . طلاب شهید . طلبه های شهید . عباس . عربی . علی . علی افشار . فرارت . فرهنگ تمدن . اقدامی . المهندس . امام . اندیشه اسلامی . انقلاب اسلامی . پرند . تفسیرموضوعی نهج البلاغه . دانش خانواده و جمعیت . 09336096550 . آئین زندگی . آزاد . آزاده . ابومهدی . اخلاق اس . استاد . استاد افشار . اسلامی . نفیسی . هفت خانگی . وصایا . یدالهی . دانشگاه آزاد شهریار .
نوشته های پیشین

درس وکنفرانس
شهدا
نحله های انحرافی
عملیاتها
لوگوی وبلاگ من

*** افشار ***
لینک دوستان من

EMOZIONANTE
به سوی فردا
کانون فرهنگی شهدا
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
سلام
سایت طنز و کاریکاتور دکتررحمت سخنی
نهانخانه جان
نفیسی
صوفی نامه
سرزمین رویا
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

طلبه های شهید شهریار
زندگی نامه شهید عباس افشار
کتاب زندگی نامه شهید عباس افشار
مبانی عربی دانشگاهی
ننه علی
ابومهدی المهندس
جنگ شهرها و دفاع موشکی
اروند
املاک رضا شاه
رضا خان
آشنایی با علوم و معارف دفاع مقدس
منافقین
حکم دستبوسی در اسلام
شهید فوزیه شیر دل
شهید ناهید فاتحی کرجو
[همه عناوین(145)][عناوین آرشیوشده]